سه‌شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ - ۱۰:۴۶
۰ نفر

زندگی کارگران کوره‌پزخانه‌ها فرقی با همدیگر ندارد؛ به خاتون‌آباد در حاشیه منطقه ۱۵ بروید زندگی‌شان را شبیه کارگرانی می‌بینید که کنار کوره‌های محمودآباد منطقه ۲۰ زندگی می‌کنند. خانه و زندگی کارگران اسماعیل‌آباد و دولتخواه در منطقه ۱۹ کپی سکونتگاه آنهایی است که در حاشیه منطقه ۱۸، یعنی گلدسته، زندگی می‌کنند.

زندگی خاک گرفته

همشهری آنلاین _ ابوذر چهل امیرانی: حتی با اینکه کارگران محله باغ‌آذری در منطقه ۱۶ صاحب سقفی برای زندگی شده‌اند، اما مصائب و معضلاتی شبیه به بقیه دارند. آنها کنار گودهای پرخطری زندگی می‌کنند که رنج تهیه خشت خانه‌های مردم را از آن کشیده و اینک خودشان بی‌سرپناه مانده‌اند؛ خانواده‌هایی که در اتاق‌های ۶ تا ۱۲ متری، آن هم بدون آشپزخانه و حمام، آب، برق، گاز و تلفن، شب و روزشان را سپری می‌کنند. پرده‌های نازک و کهنه یا ضایعات چوبی، حکم در اتاق‌هایشان را دارد و کمتر نشانی از سرزندگی و نشاط می‌توان در آنها پیدا کرد ...

شاید برای آنهایی که هر روز برای بزرگ کردن خانه خود، خرید ماشین مدل بالا و افزودن حساب بانکی حرص می‌خورند، زندگی در اتاق‌های ۶ متری، آن هم بدون امکانات غیرممکن به نظر برسد، اما این آدم‌ها دعا می‌کنند صاحب کوره آنها را از این اتاق‌ها بیرون نکند. انگار خورشید برای این افراد مثل بقیه طلوع نمی‌کند. زمان برایشان به کندی و سختی می‌گذرد و خانواده‌هایی میان آنها هستند که چشم به راه دوخته‌اند تا شاید کسی از راه برسد و برای آنها غذای نذری بیاورد. غذایی که برای آنها حکم زندگی دارد و بچه‌هایشان می‌توانند پس از مدتی طعم گوشت و مرغ را بچشند.

  •  سیاهی دود کوره‌ها روی زندگی کارگران

چند اتاق خشتی با سقفی مدور و گنبدی شکل در کنار همدیگر، محل زندگی کارگران کوره‌پزخانه اسماعیل‌آباد است؛ اتاق‌هایی که انگار از ساختمان‌های نوساز اطرافشان تو سری خورده‌اند. هر اتاق برای یک کارگر و خانواده اوست. روبه‌روی اتاق‌ها هم زمین وسیع و حفاری شده‌ای قرار دارد که روزگاری با زمین‌های اطراف همسطح بود، اما تبدیل به آجر شده و ده هامتر عمق پیدا کرده است. چند بچه قدونیم‌قد در این گوال عمیق با خاک و حیوانات در حال بازی هستند. مردی از یکی از دالان‌ها بیرون می‌آید و در حالی که چشم به ما دوخته و خم بر ابروهایش انداخته، پاشنه کفشش را بالا می‌کشد. متوجه می‌شویم که وارد حریم خصوصی او و همسایه‌هایش شده‌ایم. علت حضورمان را در آنجا می‌پرسد و تعدادی از خانم‌ها و بچه‌ها، سر از اتاق‌ها بیرون می‌آورند و ما را نگاه می‌کنند. خوشحالند که یک مرد در این موقع از روز خانه است تا با ما صحبت کند. کم‌کم وضعیت عادی می‌شود و با ما احساس راحتی می‌کنند. کنارمان می‌ایستند و برایمان درددل می‌کنند. حرف‌های زیادی برای گفتن دارند، اما نمی‌دانند از کجا شروع کنند.

ما هم سررشته صحبت را گم کرده‌ایم و دوست داریم خودشان برای ما حرف بزنند. اینجا زیر آسمانی یکرنگ، شیوه زندگی و گذران روزگار آنها با دیگران فرق زیادی دارد. انگار سیاهی دود کوره‌ها، به مرور زمان‌بر سر آنها سایه انداخته و رویاها و زندگی آنان را تاریک کرده است. همه‌چیز خود را در شهر و روستا فروخته و به این محله آمده‌اند تا با کار در کوره‌های آجرپزی، زندگی بهتری برای خود و بچه‌هایشان بسازند، اما روزگاری تلخ نصیب آنها شده که بیشتر شبیه کابوس است. مرد میانسال «محمد زهانی» نام دارد. وضعیت او با بقیه همسایه‌ها تا حدودی فرق دارد. پس از سال‌ها کار در کوره‌ها، تعمیر لوازم منزل را یاد گرفته و با موتورسیکلت در کوچه‌پسکوچه‌ها می‌چرخد تا لقمه‌نانی برای زن و ۴ بچه‌اش پیدا کند. در یکی از دالان‌های کوره‌پزخانه زندگی می‌کند و هر روز احتمال می‌دهد صاحب کوره‌پزخانه یا شهرداری او را از اینجا بیرون کنند. دخترش به تازگی عقد کرده و این روزها فقط به فکر تهیه جهیزیه برای اوست، اما با حدود ۲ میلیون تومان پولی که ماهانه از تعمیر وسایل مردم در کوچه‌ها به دست می‌آورد، نیازمند سال‌ها کار برای خرید وسایل مورد نیاز دخترش است.

زندگی خاک گرفته کارگران کوره‌های آجرپزی

  •  یک زمان منت کارگرها را می‌کشیدند

اسم بیشتر کوره‌های آجرپزی دولتخواه، اسماعیل‌آباد، هاشم‌آباد، شمس‌آباد و محمودآباد از اسم صاحبان کوره گرفته شده است. در نزدیکی هر کوره ۱۰ تا ۱۵ خانوار زندگی می‌کنند. سرویس بهداشتی و حمام مشترکی دارند و جلو در هرکدام از اتاق‌ها وسایلی مثل پیت نفت، ‌بند لباس و لانه مرغ و خروس دیده می‌شود. ده‌ها سال پیش که کوره‌های آجرپزی و میل‌های آجری‌شان در جنوب شهر علم شدند تا نقش تهویه و هواکش کوره‌ها را ایفا کنند، این خانواده‌ها برای کار به تهران آمدند.

میل‌هایی که تعدادی از آنها به خاطر ارتفاع بلندشان، هواپیماهای عراقی در اوایل جنگ را گمراه کرده و به جای پالایشگاه تهران بمباران شدند. «بهرام مصطفایی» تا همین چندسال پیش به شغل «کوره‌سوزی» مشغول بوده است: «یک زمان، صاحبان کوره‌ها به شهرهای تربت‌ حیدریه و تایباد می‌رفتند و به کارگران کوره‌ها شیرینی می‌دادند تا به کسی قول کار ندهند. مثلاً ۲۰۰ هزار تا یک میلیون تومان هدیه می‌دادند تا کارگر به کوره دیگری نرود و برای او کار کند. آن زمان کار زیاد بود و کارگر کم. حالا وضعیت فرق کرده. خانه‌ها با بتون و آهن ساخته می‌شود و فروش آجر کم شده. خیلی از کوره‌ها هم غیرفعال شده و کوره‌های فعال هم جوابگوی این تعداد کارگر نیست.» هر روز از تعداد کوره‌های فعال آجرپزی تهران کم می‌شود، ولی نه تنها از مسائل و مشکلات آنها کاسته نمی‌شود، بلکه مردمی که آنجا زندگی می‌کنند، مشکلات جدیدی پیدا می‌کنند.

زندگی خاک گرفته کارگران کوره‌های آجرپزی

  • شیرجه در خاک

دیدن دخترها و پسرهای کوچکی که صبح تا شب در خاک‌ها شیرجه می‌زنند و با حیوانات بازی می‌کنند، آزارمان می‌دهد. بچه‌هایی که با بچه‌های محله‌های دیگر خیلی زیاد فرق دارند. آنها آرزوهای خود را روی خاک‌ها ترسیم می‌کنند و دفتر نقاشی با طرح‌ها و تصاویری از مرد عنکبوتی و بتمن ندارند. شاید خواب‌هایی هم که می‌بینند، فرق زیادی با خواب بچه‌های دیگر دارد.
جوان‌های زیادی هم در این کوره‌پزخانه‌ها می‌توان دید که همین‌جا قد کشیده‌اند. کنار خشت‌ها و کوره‌ها استخوان ترکانده، به همدیگر دل باخته و اینک زندگی پدر و مادرشان را تکرار می‌کنند. آنها در تسلسل زندگی پر افت وخیزی روزگار می‌گذرانند و این تقدیر را ادامه می‌دهند که پیش از این والدین‌شان دنبال کرده‌اند. تحصیلات آنچنانی ندارند که بخواهند با اتکا به آن، راه دیگری در زندگی در پیش بگیرند. «رحیم برمخ» یکی از آنهاست. ادامه نسل کارگران خشت‌زن که با کمترین امکانات، ۶ ماه سال را اینجا کار می‌کردند و با تعطیلی کوره‌پزخانه در فصل‌های سرد سال، به دنبال کارگری در ساختمان‌ها می‌رفتند، اما چند سالی است که با تعطیلی کوره‌ها، کارگری و جمع‌آوری ضایعات از محله‌ها را پیشه خود کرده است.

مزد او مثل دیگران، ۲۷ تا ۳۰ تومان در ازای هر آجر بود، یعنی به ازای هزار خشت آجری که تحویل می‌داد، ۲۷ تا ۳۰ هزار تومان دستمزد می‌گرفت: «روزانه ۱۵۰۰ خشت درست می‌کردیم. خاک را گل می‌کردیم و روی آن مشمع پلاستیکی می‌کشیدیم تا «آبخوره» شود و آب به خوبی در خاک نفوذ کند. فردای آن روز، گل را در قالب‌ها می‌ریختیم و کارگری به اسم «قالب‌کش» خشت‌ها را به کوره می‌برد تا پخته شود. بارگیری آجرها هم برعهده کارگران دیگر بود. شاید با خودتان بگویید پولی که می‌گرفتیم، خیلی کم بود، اما آن زمان اولاً کار زیاد بود و دوماً گرانی نبود.» او و همسالانش با دست‌های کوچک خود، خشت‌هایی از خاک و گل می‌ساختند که دیوار و سرپناه افرادی می‌شد که بیشتر آنها نمی‌دانستند این گل پخته را دست‌های کوچکی با آرزوهای بزرگ ساخته‌اند. در افکار و آرزوهای خود، خانه‌هایی از این خشت‌ها برای خود می‌ساختند که در زمستان گرم و در تابستان خنک باشد، اما طولی نمی‌کشید که خانه‌های کوچک آنها ویران و آجرها بار کامیون‌ها می‌شد به مقصدی نامعلوم.
زن‌ها هم زندگی پرغصه‌ای داشته‌اند. تازه‌عروس‌ها و زنان باردار زیادی در بین کارگران کوره‌پزخانه‌ها می‌توانستیم ببینیم که همراه همسرشان مشغول خشت‌زنی هستند. حالا در این خانه‌های کاهگلی رفوی لباس بچه‌هایشان را تازه می‌کنند و امیدی به ادامه تحصیل آنها هم ندارند و نمی‌دانند چه آینده‌ای در انتظار آنهاست.
اگر صادقانه بخواهیم وضعیت زندگی کارگران کوره‌پزخانه‌ها و خانواده آنها را بررسی کنیم، نمی‌توان تمامی تقصیرها را به گردن مالکان کوره‌ها انداخت و آنها را موظف به رفع مشکلات کارگران دانست. کارگران برای کسب درآمد از شهر و روستاهای خود به این بخش از پایتخت آمده و مالکان کوره‌ها برای رفاه آنها، اتاق‌هایی کنار کوره ساخته و برای استراحت به آنها داده‌اند تا از اعضای خانواده دور نباشند. حالا هم که کوره‌پزخانه‌ها تعطیل شده‌اند، کارگرها مانده و قصدی برای بازگشت به دیارشان ندارند.

زندگی خاک گرفته کارگران کوره‌های آجرپزی

  • خانه‌ها روشنند، اما...

انگار زن همسایه به زندگی زهانی حسودی می‌کند. دختر او هم عقدکرده است، اما خانواده‌اش همین حقوق زهانی را ندارند. شوهرش بر اثر سرطان فوت کرده و حالا خودش سرپرست خانواده است. خودش را خانم سلطانی معرفی می‌کند و اگرچه حرف زدن درباره گذشته برایش تلخ است، اما به او آرامش می‌دهد. هرچه باشد؛ آن زمان شوهری داشت که با کار در کوره‌ها، خرج بچه‌هایش را می‌داد و دغدغه‌های او مثل حالا زیاد نبود. براساس قانونی نانوشته که در کوره‌پزخانه‌ها وجود داشت، صبح زود همراه شوهر و بچه‌هایش خشت درست می‌کرد و به داخل کوره‌ها می‌برد تا پخته شود. ظهرها همراه خانواده روی زمین‌های خاکی و کنار آجرها مشغول خوردن ناهار می‌شدند که بیشتر به صبحانه‌ای با مخلفات نان و پنیر و سبزی شبیه بود، اما بااشتیاق و به امید روزهای بهتر، توجهی به این اوضاع نداشتند. هفته‌ای ۳ هزار تومان حقوق می‌گرفتند و سرجمع، ۶ ماه در سال کار می‌کردند، اما شوهرش پاییز و زمستان هم مشغول بنایی و کارگری در ساختمان‌ها می‌شد.

از عیدی، پاداش، مرخصی، بن کارگری، سنوات کاری، حق اولاد، حق مسکن و بیمه خبری نبود و تفریح و پوشیدن لباس نو را به خود حرام کرده بودند. تا چشم برهم زد، شوهری پیر و بیمار برایش ماند و کوره‌ای که دیگر تعطیل شده بود. شوهرش نزدیک به ۳۰ سال «آجر بارکن» بود و درآمد تمامی این سال‌ها صرف تأمین داروها و خرد و خوراک اعضای خانواده شد. این روزها تنها تکیه‌گاه او، پسر جوانش است که از طرف یک شرکت پیمانکاری مشغول تمیز کردن کوچه‌ها و خیابان‌هاست. بخش زیادی از حقوق او هم صرف کرایه ماشین برای رفت‌وآمد او و خرید آب و نفت برای خانه می‌شود. صحبت به اینجا که می‌رسد، غم چهره خانم سلطانی را در بر می‌گیرد: «۴۰ هزار تومان می‌دهیم تا یک تانکر هزارلیتری آب بخریم. آب که چه عرض کنم، آب چاه است و شور.» تصور استراحت شبانه در این دالان‌های تنگ، آن هم بدون گاز شهری در سرمای زمستان، خیلی سخت است. سلطانی می‌گوید: «باید آنقدر منت بکشیم تا برایمان نفت بیاورند. همیشه می‌گویند نفت کم است و پیدا نمی‌شود. وقتی هم که می‌آورند، بشکه را سرخالی پر می‌کنند.» آنها قدردان یکی از صاحبان کوره‌پزخانه هستند؛ کسی که چراغ خانه آنها را روشن کرده تا در تاریکی نمانند. زهانی می‌گوید: «گاهی اوقات هم برق خانه‌ها را قطع می‌کند و بعضی وقت‌ها می‌گوید پول بدهید. هرچه هست، خدا پدرش را بیامرزد. اگر برق هم نداشتیم، دیگر نمی‌توانستیم اینجا زندگی کنیم.»

۱۱۰ کوره آجرپزی در اطراف شهر تهران فعال بوده که بیشترشان خاموش شده‌اند. عده‌ای از مسئولان تعداد کوره‌ها را بیشتر از این و برخی، کمتر عنوان می‌کنند.

۳۰ کوره آجرپزی، به گفته مسئولان شهری، در نقاط مختلف پایتخت فعال است.

۱۵ کوره در فرون‌آباد و خاتون‌آباد منطقه ۱۵ وجود دارد که تقریباً همه آنها تعطیل شده است.

۳۷ کوره در محله‌های اسماعیل‌آباد و دولتخواه منطقه۱۹ فعال بود که اینک یک کوره فعالیت می‌کند.

۲۸ کوره در حاشیه منطقه ۱۸ و روستاهای گلدسته، فیروزبهرام و گلشهر فعال بود.

۳۰ متر، ارتفاع استاندارد میل‌های آجری کوره‌پزخانه‌هاست، ولی برخی از آنها حدود ۳۵ متر ارتفاع دارند.

۱۵۳ خانوار در اطراف کوره‌پزخانه‌های منطقه ۱۹ زندگی می‌کنند.     

کد خبر 647766

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار زیر پوست شهر

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha